خیلی وقت است که ناروَن در زندگی ماست.
ما همیشه دنبال هوایی تازه برای نفس کشیدن بودهایم. آنهایی از ما که در خانه هستیم نفسمان میگیرد از امیدهایی که از دست دادیم و آنهایی که دوریم هم از بیهوایی غربت، از فرو رفتن در رنجهای عزیزانمان که دورند و از بیقوتی دستهایمان برای تغییر. اما ما فهمیدیم که از روزنههای کوچک نور هم باید استفاده کرد و دست در دست یکدیگر گذاشت. میدانیم که امید و دوام در سختی جوهرهٔ ماست؛ درست مانند ناروَن.
ما همیشه دنبال تازگی هستیم. دنبال از نو ساختن. میخواهیم بذری بکاریم و امید داریم که در خاک تقلا کند، جوانه بزند. انگار در هر لحظه و در هر برگی از زندگی، انگیزه و آرزویی را رشد میدهیم و امید داریم که تنومند شویم و سایهای بسازیم؛ درست مانند ناروَن.
ما همیشه خواستهایم تا مجالی پیدا شود تا فکرها و تواناییهایی که جدا افتادهاند جمع شوند و به هم برسند. تلاشی میکنیم تا از این همه گلهای پراکنده عطری و گلابی بسازیم که شاید روزهایمان را زیباتر و روشنتر کند. همهٔ ما همیشه از ته دل میخواهیم ریشههای دورافتاده از خانه را نزدیکتر کنیم؛ درست مانند ناروَن.
ما همیشه باور داشتهایم که هر کداممان سرشاریم از دنیایی از تجربههای زیستهٔ متفاوت. سرشاریم از نگاههای متفاوت و میدانیم که اکنون، گفتگو، دانستن و یاد گرفتن بیشتر از هر چیز دیگری به کار ما میآید. میدانیم که نجات ما تنها در کنار هم قد کشیدن است، در آغاز کردن، آغازی برای پایان تنهایی؛ درست مثل ناروَن.
ناروَن آینهای از زندگی ماست. آینهای که در آن نگاه میکنیم تا خودمان را ببینیم و به بهتر شدن فکر کنیم. ناروَن بهانهای شده است که با ادب و هنر دنیایمان را آراستهتر کنیم. ناروَن به ما فرصت داده است تا دوستانمان را بنشانیم کنارمان و ذوق کنیم از نگاه کردن به تصویرِ با هم بودنمان. یادمان میآورد که امیدوار ماندن و رشد کردن و کارهای بزرگ کردن فقط و فقط از راهِ «با هم بودن» ممکن است؛ فارغ از رنگ، نژاد، عقیده، و هر تفاوت دیگری.
خیلی وقت است که ناروَن در زندگی ماست؛ اما این بار در کالبد این نشریه. ما میخواهیم شبیه درخت باشیم. آب و نور و خاک را سایه کنیم.
مصطفا،
از طرف همهٔ گردانندگان ناروَن